بسته احاديث امام هشتم علی ابن موسی الرضا (ع)
بسته مجموعه احاديث امام هشتم علی ابن موسی الرضا (ع)
برای دانلود کردن فایل PDF روی عکس کلیک راست نموده و گزینه ...Save Target As را انتخاب نمایید.
عدد |
|
|
![]() |
|
|
![]() |
|
|
![]() |
|
|
![]() |
|
|
![]() |
|
|
![]() |
|
|
![]() |
|
|
![]() |
|
|
![]() |
|
|
![]() |
|
|
![]() |
|
|
![]() |
|
السلام علیک یا سلطان خراسان کرامات امام هشتم
|
![]() میلاد على بن موسى الرضا ، مأواى دلشکستگان و تکیهگاه درماندگان بر دلدادگان بارگاه و حریمش مبارک باد . . .
. چون گل به بیابان خراســـان آمد با لطف و کرم شـــاه غریـبان آمد ای کاش منم خاک خراســـان بودم آن لحظه که چون فصل بهاران آمد . . .
. برچسبها: امام رضا(ع) [ جمعه 22 مرداد 1395
] [ 13:56 ] [ مریم محمدی ]
[ ![]() گفتم: خستهام.
گفتي: لاتقنطوا من رحمه الله
از رحمت خدا نا اميد نشيد (زمر/53)
گفتم: هيشکي نميدونه تو دلم چي ميگذره.
گفتي: ان الله يحول بين المرء و قلبه
خدا حائل هست بين انسان و قلبش! (انفال/24)
گفتم: غير از تو کسي رو ندارم.
گفتي: نحن اقرب اليه من حبل الوريد
ما از رگ گردن به انسان نزديکتريم (ق/16)
گفتم: ولي انگار اصلا منو فراموش کردي!
گفتي: فاذکروني اذکرکم
منو ياد کنيد تا ياد شما باشم (بقره/152)
![]() گفتم: تا کي بايد صبر کرد؟
گفتي: و ما يدريک لعل الساعة تکون قريبا
تو چه ميدوني! شايد موعدش نزديک باشه (احزاب/63)
گفتم: تو بزرگي و نزديکت براي منِ کوچيک خيلي دوره! تا اون موقع چيکار کنم؟
گفتي: واتبع ما يوحي اليک واصبر حتي يحکم الل
کارايي که بهت گفتم انجام بده و صبر کن تا خدا خودش حکم کنه (يونس/109)
گفتم: خيلي خونسردي! تو خدايي و صبور! من بندهات هستم و ظرف صبرم کوچيک... يه اشاره کني تمومه!
گفتي: عسي ان تحبوا شيئا و هو شر لکم
شايد چيزي که تو دوست داري، به صلاحت نباشه (بقره/216)
![]() گفتم: انا عبدک الضعيف الذليل... اصلا چطور دلت مياد؟
گفتي: ان الله بالناس لرئوف رحيم
خدا نسبت به همهي مردم - نسبت به همه - مهربونه (بقره/143)
گفتم: دلم گرفته.
گفتي: بفضل الله و برحمته فبذلک فليفرحوا
(مردم به چي دلخوش کردن؟!) بايد به فضل و رحمت خدا شاد باشن (يونس/58)
گفتم: اصلا بيخيال! توکلت علي الله.
گفتي: ان الله يحب المتوکلين
خدا اونايي رو که توکل ميکنن دوست داره (آل عمران/159)
![]() گفتم: خيلي چاکريم!
ولي اين بار، انگار گفتي: حواست رو خوب جمع کن! يادت باشه که: و من الناس من يعبد الله علي حرف فان اصابه خير اطمأن به و ان اصابته فتنه انقلب علي وجهه خسر الدنيا و الآخره
بعضي از مردم خدا رو فقط به زبون عبادت ميکنن. اگه خيري بهشون برسه، امن و آرامش پيدا ميکنن و اگه بلايي سرشون بياد تا امتحان شن، رو گردون ميشن. خودشون تو دنيا و آخرت ضرر ميکنن (حج/11)
گفتم: چقدر احساس تنهايي ميکنم.
گفتي: فاني قريب
من که نزديکم (بقره/186)
![]() گفتم: تو هميشه نزديکي؛ من دورم... کاش ميشد بهت نزديک شم.
گفتي: و اذکر ربک في نفسک تضرعا و خيفة و دون الجهر من القول بالغدو و الأصال
هر صبح و عصر، پروردگارت رو پيش خودت، با خوف و تضرع، و با صداي آهسته ياد کن (اعراف/205)
گفتم: اين هم توفيق ميخواهد!
گفتي: ألا تحبون ان يغفرالله لکم
دوست نداريد خدا ببخشدتون؟! (نور/22)
گفتم: معلومه که دوست دارم منو ببخشي.
گفتي: و استغفروا ربکم ثم توبوا اليه
پس از خدا بخوايد ببخشدتون و بعد توبه کنيد (هود/90)
گفتم: با اين همه گناه... آخه چيکار ميتونم بکنم؟
گفتي: الم يعلموا ان الله هو يقبل التوبة عن عباده
مگه نميدونيد خداست که توبه رو از بندههاش قبول ميکنه؟! (توبه/104)
گفتم: ديگه روي توبه ندارم.
گفتي: الله العزيز العليم غافر الذنب و قابل التوب
(ولي) خدا عزيزه و دانا، او آمرزندهي گناه هست و پذيرندهي توبه (غافر/2-3)
گفتم: با اين همه گناه، براي کدوم گناهم توبه کنم؟
گفتي: ان الله يغفر الذنوب جميعا
خدا همهي گناهها رو ميبخشه (زمر/53)
گفتم: يعني بازم بيام؟ بازم منو ميبخشي؟
گفتي: و من يغفر الذنوب الا الله
به جز خدا کيه که گناهان رو ببخشه؟ (آل عمران/135)
گفتم: نميدونم چرا هميشه در مقابل اين کلامت کم ميارم! آتيشم ميزنه؛ ذوبم ميکنه؛ عاشق ميشم! ... توبه ميکنم: يا غافر الذنب، اغفر ذنوبي جميعا
گفتي: ان الله يحب التوابين و يحب المتطهرين
خدا هم توبهکنندهها و هم اونايي که پاک هستند رو دوست داره (بقره/222)
ناخواسته گفتم: الهي و ربي من لي غيرک
گفتي: اليس الله بکاف عبده
خدا براي بندهاش کافي نيست؟ (زمر/36)
![]() گفتم: در برابر اين همه مهربونيت چيکار ميتونم بکنم؟
گفتي: يا ايها الذين آمنوا اذکروا الله ذکرا کثيرا و سبحوه بکرة و اصيلا هو الذي يصلي عليکم و ملائکته ليخرجکم من الظلمت الي النور و کان بالمؤمنين رحيما
اي مؤمنين! خدا رو زياد ياد کنيد و صبح و شب تسبيحش کنيد. او کسي هست که خودش و فرشتههاش بر شما درود و رحمت ميفرستن تا شما رو از تاريکيها به سوي روشنايي بيرون بيارن. خدا نسبت به مؤمنين مهربونه (احزاب/42-43)
برچسبها: امام رضا(ع) [ جمعه 22 مرداد 1395
] [ 13:47 ] [ مریم محمدی ]
[ ای عرشیان به شهر خراسان سفر کنید
امام رضا (ع) : هرکس دوستی در راه رضای خدا برای خود بدست آورد همانا قصری در بهشت برای خود تهیه کرده است.
برچسبها: امام رضا(ع) [ جمعه 22 مرداد 1395
] [ 13:46 ] [ مریم محمدی ]
[ [ جمعه 22 مرداد 1395
] [ 13:3 ] [ مریم محمدی ]
[
مـــن ![]()
برچسبها: امام رضا(ع) [ جمعه 22 مرداد 1395
] [ 13:0 ] [ مریم محمدی ]
[ حیفــــ استـــــ برچسبها: امام رضا(ع) [ جمعه 22 مرداد 1395
] [ 12:54 ] [ مریم محمدی ]
[ کسی که بخواهد بی نیازترین مردم باشد ، باید به آنچه نزد الله تعالی است اطمینان داشته باشد . . برچسبها: امام رضا(ع) [ جمعه 22 مرداد 1395
] [ 12:49 ] [ مریم محمدی ]
[
بسته احاديث امام هشتم علی ابن موسی الرضا (ع)بسته مجموعه احاديث امام هشتم علی ابن موسی الرضا (ع) برای دانلود کردن فایل PDF روی عکس کلیک راست نموده و گزینه ...Save Target As را انتخاب نمایید.
برچسبها: امام رضا(ع) [ جمعه 22 مرداد 1395
] [ 12:42 ] [ مریم محمدی ]
[
در آستانه دهه کرامت
تنها دو صبح مانده به طلیعه دهه کرامت و ایام میلاد سعید کریمه اهل بیت؛ حضرت فاطمه معصومه(س) و معین الضعفا؛ حضرت علی بن موسی الرضا(ع)، روضه منوره رضوی طی آیینی با شکوه غبارروبی شد. 1395/5/12 سه شنبه
به گزارش آستان نیوز، حوالی ساعت هشت صبح دوازدهمین روز مرداد ماه، مراسم غبار روبی روضه منور رضوی در فضایی سرشار از معنویت و با حضور حضرات آیات مکارم شیرازی، سبحانی و مرتضوی، حجج اسلام والمسلمین محمدی گلپایگانی؛ رئیس دفتر مقام معظم رهبری، سید ابراهیم رئیسی؛ تولیت آستان قدس رضوی و رسولی محلاتی؛ نماینده ولی فقیه در بنیاد مسکن انقلاب اسلامی، علما و استادان برجسته حوزه علمیه، جمعی از جانبازان و خانواده معزز شهدا و همچنین مدیران استانی و آستان قدس رضوی آغاز شد.
برچسبها: امام رضا(ع) [ جمعه 15 مرداد 1395
] [ 12:56 ] [ مریم محمدی ]
[ برچسبها: امام رضا(ع) [ جمعه 15 مرداد 1395
] [ 12:54 ] [ مریم محمدی ]
[ برچسبها: امام رضا(ع) [ جمعه 15 مرداد 1395
] [ 12:51 ] [ مریم محمدی ]
[ برچسبها: امام رضا(ع) [ جمعه 15 مرداد 1395
] [ 12:17 ] [ مریم محمدی ]
[ تاریخ : 1395/2/20 دوشنبه
تعداد بازديد: 193
آرزوهای جاماندهتازه رسیدم خانه. مامان از آشپزخانه بلند میگوید چند تا کتلت را از ماهیتابه برداشته، چند لقمه ای می شود. چیزی از گلویم پایین نمی رود. چند ماهی ست که عجله دارم. عجله دارم زودتر کارهای پایان نامه ام را تمام کنم. زودتر کنکورم را بدهم و راحت شوم . یکی بگوید این همه عجله آخرش می خواهد چه بشود؟ مگر چندسال قرار است زندگی کنم که انقدر عجله دارم برای آخرش؟
کش چادرم از جایش کنده شده. سوزن نخ می کنم. نمی رود. نخ داخل سوزن نمی رود. چشمهایم ضعیف شده. ضعیف تر شده. انگار چشم هایم هم عجله دارند برای کم سو تر شدن. مامان از آشپزخانه بلند می گوید لقمه هایم آماده است. مزه تلخی دهانم را پر میکند. گره کتانی هایم را محکم می کنم و پایین چادرم را می تکانم. سرم را که بالا می گیرم، مامان با دست هایی پر از لقمه های کتلت داغ و لبخندی طولانی ایستاده. لقمه ها را میگیرم. یکی را محکم در دهانم می چپاند، میداند که لب نمی زنم. با دهان پر میگویم که بابا می آید دنبالم از آن طرف؟ می خندد. یعنی خودت بگو. لبخند طولانی مامان تا سر خیابان با من می آید. یکی از لقمه ها را می دهم به پسربچه ای که آدامس می فروشد میگویم آن یکی را هم بده به دوستت. می روم ته اتوبوس می نشینم. دل توی دلم نیست. صدای ماشین ها و بوق و آدم ها کلافه ام می کند. پس چرا نمیرسیم؟ یک تکه پر از نور از آن انتها توی چشمهایم می نشیند. نوری طولانی تر از لبخند مامان، انگار که دستم را گرفته باشد و محکم بکشد. دیگر از آنجا به بعد را نفهمیدم چطور تمام شد که خودم را در مرکز آن همه نور دیدم. پر از چراغ های رنگی رنگی و صدای آب که گوش هایم را پر کرده بود. خودم را رساندم به گوشه ترین قسمت، همانجایی که شده بود مامن تنهایی هام. سرم را تکیه می دهم به دیوار و همه جا را خوب نگاه میکنم. کاش می شد همه جا به آرامی اینجا باشد که هیچوقت عجله نداشته باشم. کاش میشد یک تکه از اینجا را همیشه گره کنم به گوشه چادرم ... انگار همه آدم ها امشب یک لبخند طولانی دارند. یک لبخندی طولانی برای امشب که یلدا ترین شب رجب است. آرزوهایم را یکی یکی فوت می کنم به سمت طلایی ترین نقطه گنبدش. از دختر لیلا می گویم که چند روز است بیمارستان است و منتظر آزمایش آخرش هستند. دل توی دل لیلا نیست آخر. از آرزوی کربلای مادرجان میگویم. اینکه برادر فاطمه بیکار است. صاحب خانه حسن آقا گران کرده و گفته چند روز دیگر باید تخلیه کنند. از مبینا که دوست دارد پدر و مادرش برای تولدش عروسک قرمزی را که در مغازه سر کوچه شان دیده بخرند ... نفس عمیقی می کشم. آخرم هم خودم را یادم رفت. شب تمام شد. عکس: محمد مهدی دارا متن: مهشاد عزیزی
برچسبها: امام رضا(ع) [ جمعه 15 مرداد 1395
] [ 10:6 ] [ مریم محمدی ]
[ |
|