اسلایدر

.عنوان..

السلام علیک یا سلطان خراسان
کرامات امام هشتم
قالب وبلاگ

 




هم‌زمان با شب شهادت ثامن‌الائمه(ع) مراسم ویژه اجتماع بزرگ عزادارن هیئت‌های آذری‌زبان در حرم رضوی برگزار شد.

1397/8/16چهارشنب







ه

 
 
 

به گزارش خبرنگار آستان نیوز، این مراسم امشب از ساعت 20:30 با سخنرانی حجت‌الاسلام والمسلمین سیدابراهیم رئیسی تولیت آستان قدس رضوی آغاز شد.
در ادامه مراسم مهدی رسولی، احمد واعظی، مهدی خادم‌آذریان، مهدی قربانی، سجاد حاجی‌زاده، بهزاد حسنی‌اهری، صمد قلی‌زاده و نادر جوادی به مدیحه‌سرایی و روضه‌خوانی پرداختند.
اجتماع بزرگ عزاداران آذری‌زبان در حرم رضوی تا ساعت 22:30 با حضور باشکوه زائران حرم ثامن‌الائمه(ع) ادامه داشت.

 


برچسب‌ها: امام رضا (ع)
[ پنج شنبه 17 آبان 1397 ] [ 12:16 ] [ مریم محمدی ] [ نظر بدهید ]

 

 

 

پوستر شهادت امام رضا(ع)

 




آیین سنتی خطبه‌خوانی شب شهادت امام رضا(ع) برگزار شد

 

 

 

 

 

آیین سنتی خطبه خوانی شب شهادت امام علی‌ بن موسی الرضا(ع) در میان حزن و اندوه خادمان و زائران بارگاه قدس رضوی در صحن انقلاب اسلامی حرم مطهر رضوی برگزار شد.

1397/8/16 چهارشنبه

 
 
 

 

به گزارش خبرنگار آستان نیوز، مراسم خطبه خوانی شب شهادت امام علی بن موسی الرضا(ع) امشب پس از اقامه نماز مغرب و عشاء زیر باران رحمت الهی در صحن انقلاب اسلامی حرم مطهر رضوی برگزار شد.
خادمان حرم منور رضوی در حالی که لاله‌ شمع‌های روشن در دست داشتند، گرداگرد صحن انقلاب اسلامی حلقه زده بودند. تولیت آستان قدس رضوی نیز به رسم میزبانی در این مراسم معنوی با حضور در میان حاضران به آن ها خیرمقدم گفت.
خدام رضوی در صفوف منظم در اطراف صحن انقلاب اسلامی ایستادند و با نوحه‌خوانی و مرثیه سرایی، شهادت امام علی بن موسی الرضا(ع) را به صاحت کبریایی حضرت بقیة الله الاعظم ارواحنا فداه تسلیت گفتند.
در ادامه این مراسم خطبه شب شهادت امام رضا(ع) توسط حجت الاسلام مهدوی قرائت شد. این خطبه شامل شهادت به یگانگی ذات اقدس الهی، حمد و ستایش پروردگار یکتا و درود و رحمت بر رسول اکرم(ص) و هم چنین سلام و درود بر ائمه معصومین(ع)، شهدا و امام راحل و آرزوی سلامتی و طول عمر برای مقام معظم رهبری است.
بعد از قرائت این خطبه و اجرای نوحه خوانی توسط امیر عارف، زائران محزون و خادمان بارگاه حضرت شمس الشموس(ع) در زیر بارش رحمت الهی همنوا با مرثیه سرایی مهدی رسولی اشک ماتم ریختند.
گفتنی است، تولیت آستان‎های مقدس حرم امام حسین(ع)، کاظمین، عسکری(ع) و سایر آستان‌های مقدس جهان اسلام در مراسم خطبه خوانی شب شهادت امام رضا(ع) حضور داشتند.


برچسب‌ها: امام رضا (ع)
[ پنج شنبه 17 آبان 1397 ] [ 11:22 ] [ مریم محمدی ] [ نظر بدهید ]

 بنام خدا 

امروز 10 مرداد 1397 توفیق نصیب شده از طرف اداره تبلیغات شهرستان ابیک بعنوان شورای این اداره وبه همراه برادران وخواهران این اداره به مشهد مشرف شویم خدایا توفیقی بده از بخشیده شده گان درگاهت باشیم وامام رضا را زیارت کنیم نایب الزیاره همه شما  ذوستان وهمکاران وبازدید کنندگانا ز وبلاگ امام رضا (ع) هستیم ....مریم محمدی

خدایا چنان کن سرانجام کار ... تو خشنود باشی وما رستگار


برچسب‌ها: امام رضا (ع)
[ چهار شنبه 10 مرداد 1397 ] [ 11:15 ] [ مریم محمدی ] [ نظر بدهید ]

 بنام خدا 

امروز 10 مرداد 1397 توفیق نصیب شده از طرف اداره تبلیغات شهرستان ابیک بعنوان شورای این اداره وبه همراه برادران وخواهران این اداره به مشهد مشرف شویم خدایا توفیقی بده از بخشیده شده گان درگاهت باشیم وامام رضا را زیارت کنیم نایب الزیاره همه شما  ذوستان وهمکاران وبازدید کنندگانا ز وبلاگ امام رضا (ع) هستیم ....مریم محمدی

خدایا چنان کن سرانجام کار ... تو خشنود باشی وما رستگار


برچسب‌ها: امام رضا (ع)
[ چهار شنبه 10 مرداد 1397 ] [ 11:15 ] [ مریم محمدی ] [ نظر بدهید ]

 همزمان با صبح میلاد امام علی‌بن‌موسی‌الرضا(ع)؛

آیین تعویض پرچم گنبد منور و پوش ضريح مطهر رضوی برگزار شد

آیین سنتی تعویض پرچم گنبد منور بارگاه امام علی بن موسی الرضا علیه‌السلام و پوشش ضریح مطهر، هم‌زمان با صبح سالروز میلاد ثامن الحجج علیه‌السلام برگزار شد.

 

به گزارش پرتال اماکن متبرکه و امور زائرین وبه نقل از آستان نیوز، در صبح میلاد امام هشتم علیه‌السلام نقاره‌های حرم مطهر رضوی نواخته شد و آیینی معنوی تعویض پرچم گنبد منور و پوش ضريح مطهر رضوی در بارگاه ملکوتی امام رضا(ع) برگزار شد.

این آیین که از ساعت 6 صبح روز چهارشنبه 3 مردادماه با حضور تولیت آستان قدس رضوی، جمعی از مدیران اجرایی و زائران بارگاه منور حضرت رضا علیه‌السلام در صحن انقلاب اسلامی این بارگاه منور برگزار شد، به مدت یک ساعت به طول انجامید و طی آن پرچم گنبد منور و پوشش ضریح مطهر امام رضا علیه‌السلام در صبح میلاد این امام همام با اجرای آیین معنوی ویژه‌ای تعویض شد.
گفتنی است؛ پوشش ضریح مطهر و پرچم گنبد بارگاه ملکوتی ثامن‌الحجج علیه‌السلام هم‌زمان با اعیاد و شهادت‌ها تعویض می‌شود که در مناسبت‌های عزا و شهادت رنگ پرچم و پوشش ضریح مشکی و در اعیاد و میلاد به رنگ سبز تغییر پیدا می‏‌کند.


برچسب‌ها: امام رضا (ع)
[ چهار شنبه 10 مرداد 1397 ] [ 11:11 ] [ مریم محمدی ] [ نظر بدهید ]

 

غبارروبی «مزار شهدا» در حرم مطهر رضوی

 


برچسب‌ها: امام رضا (ع)
[ چهار شنبه 10 مرداد 1397 ] [ 10:46 ] [ مریم محمدی ] [ نظر بدهید ]

 


اعمال نیک، بزرگ‌ترین سرمایه انسان است

سخنران حرم مطهر رضوی با بیان اینکه سعادت و خوشبختی دنیا و آخرت در گرو ایمان به خدا و عمل به مفاهیم دینی است، گفت: اعمال نیک، بزرگ‌ترین سرمایه انسان است.

1397/5/9 سه‌شنبه
 
 
 

به گزارش آستان نیوز، حجت الاسلام والمسلمین محسن حسین زاده در سلسله سخنرانی‌های مذهبی قبل از نماز ظهر و عصررواق امام خمینی(ره) در جمع زائران و مجاوران حرم مطهر رضوی اظهار کرد: انسان با ایمان در برابر سختی‌ها مقاوم و پایدار است چرا که بر اساس آیات و روایات اسلامی صبر و شکیبایی یکی از خصوصیات شاخص مومن است.
سخنران حرم مطهر رضوی افزود: اولیای الهی مظهر اخلاق خوش و رفتار خوب با دیگران هستند بنابراین ما به عنوان پیروان آن بزرگواران باید با الگو گرفتن از آن‌ها همواره در راستای عمل به ارزش‌های اسلامی تلاش کنیم.
وی با اشاره به اینکه مومنان گاهی اوقات دردنیا به بلاها و رنج‌هایی مبتلا می‌شوند تا این گرفتاری‌ها کفاره گناهان آنان شود، گفت: هر مومنی مورد امتحان خداوند متعال قرار می‌گیرد اما آزمایش همیشه همراه با گرفتاری و بلا و بدبختی نیست، بلکه با خیر و شر نیز مومن آزمایش می‌شود.
حجت الاسلام حسین زاده صبر و شکیبایی در برابر مشکلات را لازمه زندگی در دنیا دانست و افزود: کسی که در زندگی صبر داشته باشد، می‌تواند در برابر سخت‌ترین مشکلات هم مقاومت کند چون بی‌صبری در برابر سختی‌ها دین را به خطر می‌اندازد.
وی با اشاره به اینکه دلسوزی نسبت به دیگران و هم‌نوعان از دیگر خصلت‌های مومنان است، خاطرنشان کرد: مبنای هدایت بشر از سوی اولیای الهی دلسوزی و اشتیاق در هدایت‌گری بود بنابراین مومنان با الگوگیری از پیامبران و ائمه اطهار(ع) در مسیر کمک به دیگران تلاش می‌کنند.
این کارشناس دینی در ادامه با اشاره به پیامدها و آثار مخرب غیبت در زندگی فردی و اجتماعی، گفت: اعمال نیک، بزرگ‌ترین سرمایه انسان است لذا بر اساس آیات و روایات می‌توان گفت دردناک‌ترین پیامدهای غیبت، از دست دادن اعمال نیک و انتقال آن به نامه عمل کسی است که انسان غیبت او را کرده است.

 


برچسب‌ها: امام رضا (ع)
[ چهار شنبه 10 مرداد 1397 ] [ 10:42 ] [ مریم محمدی ] [ نظر بدهید ]

 


برچسب‌ها: امام رضا (ع)
[ چهار شنبه 10 مرداد 1397 ] [ 10:12 ] [ مریم محمدی ] [ نظر بدهید ]

 ای صالحی خوانساری، به نقل از یکی از مراجع تقلید کنونی، گفت: وقتی که فلسفه آن را از وی پرسیدم، در جواب فرمود: 
مدت چهل سال تمام همیشه نماز شب را پشت دربهای بسته حرم مطهر امام رضا علیه السلام می*خواندم و همه روزه هنگامی که دربهای حرم را باز می*کردند،2 اوّلین کسی بودم که قبر مطهر آن حضرت را زیارت می*کردم.
یکبار یک هفته مریض شدم، به طوری که توان رفتن به حرم را نداشتم؛ یک شب از پنجره خانه چشمم به گلدسته های حرم امام رضا علیه السلام افتاد. رو کردم به حرم و عرض کردم: آقا! خودت می*دانی که مدت چهل سال همه 


 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 

روزه اوّل زائر تو بودم ولی یک هفته است که مریضم؛ معذرت می*خواهم که نتوانستم به زیارتت بیایم! 


شیخ حبیب اللّه می*گوید: 
یکباره خوابم برد؛ در عالم رؤیا دیدم امام رضا علیه السلام بر روی صندلی نشسته و گل قشنگی در دست دارد و دو خادم جلوی امام ایستاده*اند. امام گل را به دست یکی از خادمین داد و فرمود آن را به من بدهد. همین که گل را به دستم داد، احساس بهبودی کردم. ناگهان از خواب بیدار شدم. اتاق پر از بوی عطر بود و همان دسته گلی که امام در خواب به من داده بود، در دستم بود و کاملاً بهبود یافتم.
بلند شدم طبق معمول همیشه، به جلوی حرم آمده و مشغول عبادت شدم تا اینکه درب حرم باز شد و مثل همیشه، اوّل زائر بودم. بعد از زیارت برای اقامه جماعت به مسجد گوهرشاد رفتم. بعد از نماز دیدم عده ای از بیماران جواب کرده دورم را گرفته و می*گفتند: «شیخ حبیب اللّه! از آن گل که امام علیه السلام به تو داده، به بدن ما بمال تا خوب شویم!» متوجه شدم که این افراد که در جریان نبودند حتماً امام رضا علیه السلام آنها را پیش من فرستاده است. از برگ گل به سر و صورت آنها مالیدم؛ متوجه شدم که بیماری آنها خوب شده، از آن زمان به بعد فقط همین دستم که با آن گل را گرفته بودم، مریضها را شفا می*دهد.
آن مرجع تقلید بزرگوار می*گوید: به شیخ حبیب اللّه گفتم: این گل را امام رضا علیه السلام به یکی از خادمین داد تا آن را به تو بدهد؛ از آن زمان به بعد دستت مریض، شفا می*دهد. اگر خود امام رضا علیه السلام گل را به دستت می*داد، چه کار می*کردی؟ 
یک وقت شیخ حبیب اللّه چهره اش دگرگون شد و فرمود: واللّه اگر امام رضا علیه السلام خودش گل را به دستم می*داد و دست مبارکش با بدنم تماس می*گرفت بعد از آن، مطمئن بودم دستم اگر به مرده می*خورد، آن را زنده می*کرد.


توضیح بنده:قبلا درب های حرم را در هنگام شب می بستند.


برچسب‌ها: یا معین الضعفاء
[ دو شنبه 9 بهمن 1396 ] [ 11:57 ] [ مریم محمدی ] [ نظر بدهید ]

 

آرزوی کودک

 

 

تمام حیاط خانه را موکت پهن کرده بودند و بچه‌های هم سن و سال من توی حیاط روی موکت نشسته بودیم و بازی می‌کردیم. داخل اتاق‌ها اما پر بود از مادر و پدرهای بچه‌ها که باصطلاح به دیدن من آمده بودند، اما درد دل‌های ناگفته بسیار با هم داشتند.

ما تازه از سفر مشهد برگشته بودیم و من حالم خوب بود. اینکه می‌گویم حالم خوب بود؛ نکته کوچکی نیست. چرا؟ برایتان می‌گویم.

من الان درست هشت سال سن دارم و در این هشت سال تنها هشت روز است که حالم خوب است. خورد و خوراکم خوب است. خواب و استراحتم به روال است. درد نمی‌کشم. گریه از زندگی‌ام دور است. معنای شادی و بازی و تفزیح را می‌فهمم.

همین‌که امروز ما بچه‌ها روی موکت، توی حیاط نشسته‌ایم و بازی می‌کنیم شاید نخستین بار است که در خانه ما اتفاق می‌افتد. همیشه که اقوام به دیدن ما می‌آمدند یا بچه‌هایشان را با خود نمی‌آوردند و یا اگر می‌آوردند در کنار خود می‌نشاندند و نمی‌گذاشتند به تخت من نزدیک شوند. انگار که من بیماری واگیر داشتم. چقدر حرص می‌خوردم در این مدت از تنهایی و بیماری. یک روز از مادرم پرسیدم: چرا بچه‌ها نمی‌آیند با من صحبت وبازی کنند؟ مادرپنهانی و دور از نگاه من دو قطره اشکی راکه به‌آرامی از گوشه چشمش سرک کشیده بود پاک کرد و آب بینی‌اش را بالا کشید و گفت: رعایت حال تو را می‌کنند. دکتر گفته است نباید دوروبرت شلوغ وپلوغ باشد.

به چشمان مادر که هنوز اثر اشک در آن هویدا بود خیره شدم. فشار اندوه در نگاه محزون و خیسش هویدا بود. چه زجری کشیده مادر در این هشت سال مریضی من؟

زری خودش را به من چسباند و گفت: خوشحالم که می‌توانم کنارت باشم و با تو بازی کنم.

مریم که کمی دورتر نشسته بود و موهای عروسکش را شانه می‌زد، گفت: دیگر صورتت مثل صورت عروسکم زرد نیست.

لبخندی زدم و گفتم: زردی صورتم مال بیماری‌ام بود که رفت.

زری دست دور گردنم انداخت و مرا بوسید و گفت: چی شد که یهو خوب شدی؟

و دخترها یکصدا گفتند: برایمان بگو.

داغی زمین که از آفتاب روز باقی مانده بود، توی پاهایم نفوذ ‌کرد. پاهایم

را جابجا کردم و به دخترها گفتم: می گویند خدا شفا داده است.

مریم پرسید: یعنی چه؟

زری جواب مریم را داد: یعنی خدا خواسته و زهرا را خوب کرده است.

من حرف زری را کامل کردم و گفتم: می گویند خیلی بیمارها وقتی به مشهد می‌آیند و در حرم امام رضا(ع) دخیل می‌بندند، خدا شفایشان می‌دهد.

کبری خودش را جلو کشید و پرسید: تو هم دخیل بستی؟

گفتم: آره. من هم یک‌هفته در حرم دخیل نشسته بودم.

زری پرسید: یعنی چکار می‌کردی؟

لبخندی زدم و گفتم: کاری نمی‌کردم. فقط پشت پنجره فولاد نشسته بودم و از خدا می‌خواستم خوبم کند. بعد ماجرا را برای بچه‌ها چنین تعریف کردم:

مادرم می‌گوید وقتی به دنیا آمدم، بیماری هم همراه من بوده است. میهمانی که هشت سال توی تنم نشسته بود و آزارم می‌داد. آن وقت‌ها پدرم در جنگ بوده است. مادرم می گوید آن‌قدر غصه دوری پدر را خوردم که غم‌ها بر روی تو که در شکمم بودی اثر گذاشت و بیمار شدی. بعد هم شیر غصه به تو دادم که بد و بدترت کرد. من هر روز ضعیفتر می‌شدم و مادرم هر کاری از دستش ساخته بود انجام می‌داد. بیماری‌ام چنان شد که مادر از من قطع امید کرد و به پدر خبر داد تا از جبهه  برگردد و مرا یکبار قبل از مردنم ببیند. پدر بلافاصله از جنگ برگشت و مرا دوباره به بیمارستان و نزد دکتر برد. اما دکترها گفتند کاری از دستشان ساخته نیست.

مادر می گوید وقتی دکتر از معالجه من قطع امید کرد پدرم که هیچوقت گریه‌اش را کسی ندیده بود، با صدای بلند گریست و به دکتر گفت: من نام کودکم را زهرا گذاشتم تا خداوند به حرمت صاحب نامش از او نگهداری کند ولی...

بعد رو به آسمان کرده و گفته بود: خدایا به خودت می‌سپارمش.

من از همان کودکی با اسپری آشنا شدم و هرگاه نفسم بند می‌آمد فوری از آن استفاده می‌کردم. درد و بیماری چنان ضعیف و رنگ باخته‌ام کرده بود که کسی باور نمی‌کرد من به سن مدرسه رسیده‌ام. وقتی برای ثبت نام کلاس اول رفتم مدیر مدرسه نگاهی به من و نگاهی به شناسنامه‌ام کرد و از مادرم پرسید: مطمئن هستید که این شناسنامه مال ایشان است؟

مادرم سرش را پایین انداخت و با شرمندگی گفت: دخترم بیماره. باید در مدرسه مواظبش باشید.

یک روز توی مدرسه حالم بد شد. بچه‌ها توی حیاط مدرسه بازی می‌کردند و من در گوشه‌ای فقط تماشایشان می‌کردم. ناگهان حالم به هم خورد و متوجه شدم اسپری‌ام همراهم نیست. به سمت کلاس دویدم ولی نرسیده به پله‌ها از حال رفتم و به زمین خوردم. بچه‌ها متوجه من شدند و خانم مدیر را خبر کردند. خانم مدیر هم زنگ زده بود و آمبولانس آمده و مرا به بیمارستان رسانده بودند. در آنجا دکتری که مرا معاینه کرده بود به پدرم گفته بود اگر مرا به تهران و نزد دکتر فلانی ببرد، شاید در معالجه‌ام اثربخش باشد.

پدرم زود اسباب سفر را مهیا کرد و راهی تهران شدیم. در راه مادر از پدر خواست اگر حال من بهتر شد، سفری تا مشهد داشته باشیم.  

پدر تا این حرف را از دهان مادرم شنید در فکر فرو رفت و گویی خاطراتی به ذهنش آمد. من روی صندلی عقب ماشین دراز کشیده بودم و چشمانم بسته بود ولی بیدار بودم و صدای گفتگوی آن دو را می‌شنیدم. پدر گفت: من نذری داشتم که یادم رفته ادا کنم. مادر پرسید: نذر چه؟

پدر آهی کشید و گفت: وقتی زهرا را حامله بودی و من در جبهه بودم، نذر کردم اگر فرزندم بدنیا آمد به مشهد و زیارت امام(ع) برویم. الان هشت سال از نذرم گذشته و جنگ و جبهه و بعد بیماری و معالجه زهرا مرا از یادآوری و انجام نذرم بدور کرده است.

مادرم گفت: مدتهاست سفر نرفته‌ایم.  خوب است که بعد از رسیدن به تهران و رفتن به نزد دکتر، سری هم به مشهد بزنیم و زیارتی بکنیم.

پدر لحظاتی در سکوت رفت. بعد گویا تصمیمی گرفت که رو به مادر کرد و گفت: نذر را باید ادا کرد. قبل از رفتن به تهران و نزد دکتر به مشهد می‌رویم. انشااله در بازگشت به تهران و نزد دکتر خواهیم رفت.

تصمیم پدر عملی شد و ما قبل از رسیدن به تهران و از قم راهمان را به سمت مشهد تغییر دادیم. در مشهد به حرم رفتیم و من از دیدن حرم و پرواز کبوتران به وجد آمدم. پشت پنجره فولاد جایی برایم در نظر گرفتند و من در کنار کسان دیگری که برای شفا آنجا آمده بودند، دخیل نشستم و دلم را به خدا دادم.

یک هفته در مشهد بودیم. به حرم انس گرفته بودم و دوست داشتم تمام روز را در صحن بنشینم و به پرواز کبوتران که بر آبی آسمان اوج می‌گرفتند و بر گرد گنبد حرم می‌چرخیدند و بعد بر روی دیوارها و گلدسته و گنبد آرام می‌گرفتند، نگاه کنم. حالم خیلی خوب شده بود و دردی نداشتم. چند روزی بود که از اسپری هم استفاده نکرده بودم. مادر و پدر متوجه حالم نبودند. آن‌ها دائم در نماز و دعا بودند و من می فهمیدم که با گریه و اشک شفای مرا از خدا طلب می کنند.

روز رفتن رسید و ما باید به سمت تهران حرکت می کردیم. پدر اتومبیلش را جلوی صحن حرم پارک کرده بود و من و مادر از حرم بیرون آمدیم تا به سمت ماشین برویم. یک لحظه دختربچه‌ای را دیدم که یک بستنی قیفی در دستش گرفته بود و با ولع لیس می زد. من که از خوردن هر چیز سرد منع شده بودم و حتی آب سرد نمی‌توانستم بخورم و به محض خوردن، حالم به هم می‌خورد و استفراق می‌کردم و از حال می‌رفتم. من که از خوردن خیلی از میوه‌ها و سبزی‌ها محروم بودم و حتی در مهمانی‌ها مادرم غذای مخصوص مرا با خودش می‌آورد تا هوس خوردن غذای مهمانی نکنم، حالا هوسی به جانم افتاده بود که از گفتنش واهمه داشتم. با حسرت به دور شدن دختر نگاه می‌کردم و اشتیاق خوردن بستنی به جانم و کامم نشسته بود. مادر دستم را کشید و گفت: حواست کجاست؟

گفتم: مادر من حالم خوبه.

گفت: امیدوارم که خوب باشی.

دستم را کشید و مرا با خودش به سمت اتومبیل برد که پدر درون آن منتظر ما نشسته بود.

دستم را از دستش بیرون کشیدم و همانجا در پیاده‌رو ایستادم. برگشت و پرسید: چی شده؟ نمی‌آیی؟

در نگاهش خیره شدم و گفتم: من بستنی می خواهم.

در جا خشکش زد. در همه این سال‌ها من چیزی را که برای سلامتم بد بوده است را از او نخواسته بودم. حالا بستنی می‌خواستم که می‌دانستم و می‌دانست برای من سم است.

برگشت دست مرا در میان دستانش گرفت. روبرویم نشست و با نگاه مهربانش در چشمانم خیره شد. من برق اشکی را در نگاهش دیدم. مرا به آغوش کشید و بوسید. گفت: برای دخترم بمیرم که نمی‌تواند آنچه را دوست دارد بخورد. دستم را در جیبم کردم و اسپری‌ام را بیرون آوردم و گفتم: من حالم خوب است. ببین اسپری‌ام پر است. من چند روز است از آن استفاده نکرده‌ان. شما این روزها متوجه من نبودید و چنان سرتان به نماز و دعا مشغول بود که متوجه من نبودید که حالم خوب شده است و نیازی به اسپری ندارم.

مادر دوباره مرا به آغوش کشید و بوسید. بغلم کرد و به سمت ماشین دوید. روی صندلی جلو کنار پدر نشست و مرا روی زانویش گذاشت. رو به پدر کرد و گفت: برو جلوی یک بستنی فروشی نگه‎دار. زهرا هوس بستنی دارد. باید برایش بخری.

پدر با چشمانی متعجب به مادر خیره شد و تا نگاه مطمئن او را دید اتومبیل را به حرکت درآورد و جلوی یک بستنی فروشی نگه داشت. 

 

برچسب‌ها: یا معین الضعفاء
[ دو شنبه 9 بهمن 1396 ] [ 11:42 ] [ مریم محمدی ] [ نظر بدهید ]
صفحه قبل 1 ... 4 5 6 7 8 ... 27 صفحه بعد
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید.... السلام علیک یا سلطان خراسان... آن دل كه به ياد تو نباشد، دل نيست قلبى كه به عشقت نتپد جز گِل نيست آن كس كه ندارد به سر كوى توراه، از زندگى بى ثمرش حاصل نيست.. یا امام رضا مددی......................
نويسندگان
لینک های مفید
لینک های مفید
امکانات وب

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





Alternative content



حذف لینک مخفی ما حرام بوده و عواقب اخروی خواهد داشت

 السلام علیک یا سلطان خراسان

http://cdn.yjc.ir/files/fa/news/1392/3/23/1213017_607.mp3&autostart=1&autoreplay=0&showtime=1&volume=70&volumecolor=0xD4D40D&equalizercolor=0x000000&theme=violet" />

❊✺ (کد صوتی ولادت امام رضا(ع ✺❊

ذکر روزهای هفته
Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت

کد تقویم

اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

دريافت كد دعاي فرج